سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پله های نامرئی -

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

یادم می آید همان وقت ها که تازه شهید بزرگوار حاج احمد کاظمی به رحمت خدا رفته بود مطلبی را از سایت لوح خواندم به نام  «پله های نامرئی».

آنجا نویسنده این طور گفته بود که گاهی اوقات بعضی از آدم های کار درست از پله های آسمان که بالا می روند، به این بالا رفتن خودشان اکتفا نمی کنند. بلکه دائم از این پله ها بالا و پائین می روندو این زحمت را به جان می خرند بلکه دست ماها را هم بگیرند و با خودشان چند پله ای بالا ببرندو یکی از همین شهدا حاج احمد بود. که با کاروان شهدا نرفت. ماند و برایش سخت بود ماندن. اما ماند تا با او چندتایی از پله ها را بالا برویم. آن موقع معنی این حرف را نفهمیدم. البته پیش از شهادت حاج احمد هم اصلاً او را نمی شناختم.

تا اینکه...

آقا سید بزرگوار که امیدوارم او هم به جمع نویسندگان این وبلاگ بپیوندد- آمد و همان وقت ها که از فرط بی اخلاقی ها و بی معرفتی های خودمان به تنگ آمده بودیم- گفت،شهید بزرگواری طبقه زیرین خانه شان حسینیه ای بنا کرده اما عمر با عزتش کفاف به پا کردن مجلس اباعبدالله در آنجا را نداده.«یا علی» خواست که چند نفری با هم دنباله این کار ناتمام را پی بگیریم. جمعی از رفقا هم گفتند یاعلی را ! اما...

اما حیف که این دعوت را هم مثل بقیه دعوت ها جدی نگرفتیم. نمی دانم پله ای بالا رفتیم با شهید خلیلی دقانقی یا نه. خدا کند پائین نرفته باشیم.

یادش همیشه زنده و روحش شاد، شهید خلیلی دقانقی...



 
نویسنده: کادح |  دوشنبه 86 آذر 5  ساعت 12:0 صبح