سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خط شکن آواره -

بسم الله

اینجا ایرانه . مشهد مقدس . بر خلاف ما شهر ها در ماه رمضان آب میوه فروشی ها و برخی رستوران ها قضایشان سر ظهر آماده است . کنار امام رضا (ع) یخ در بهشت های نک جلوی چشم مردم روزه دار . به هر حال اصیت مجاورت با حضرت ظاهرا .

از این ها بگذریم این شب ها آقای قرائتی بعد از نماز مغرب و عشا تو حرم صحبت ی کنه . یه جمله گفت حیفم اود برای همه بچ های مدعی دانشکده ننویسم . قبلا گفته بودم که حتی عرضه یه وبلاگ گروهی اداره کردن رو م نداریم البته به جز یکی دو نفر و مخصوصا یه نفر . اج آقا می گفت انقلابی بودن مهم نیست انقلابی موندن مهمه ! دیدم راست می گه همونطوری ک با یه جو اقلابی کلی پست تو یه هفه رفت تو وبلاگ و همه گفتند به به و چه چه حالا یکی سر م نمی زنه ! کجایید آقایون انقلابی ! آقایونی که کلی طرح دارید برای دانشکده . همه ای که کل کشور رو از بالا تا پایین نقد می کنید ! مباحث سیاسی و عقیدتی مطرح می کنید . حیف نون . شما که عرضه یه وبلاگ اداره کردن ندارید بیخود می کنید طرح های گنده می دید . هر وقت تونستید خارج از جو و تو سخت ترین شرایط و بیشترین فشار و شرایط خراب روحی و خستگی بسیار زیاد دوباره حرف ا و طرح های بزرگ ارائه کنید بعد ادعا تون بشه !

گفتم بنویسم شاید جالت بکشید .

خدانگهدار انقلابی های بریده !

والسلام



 
نویسنده: خط شکن آواره ... |  شنبه 87 شهریور 16  ساعت 1:47 عصر 

بسم الله

آمدیم ، رفتیم ، چی شد ؟؟؟

مهم بود که برای خودمون کسی بشیم ! یکی که مهندس باشه ! پول داشته باشه بره خواستگاری ، بعدش زن بگیره ، ماشین هم فراموش نشه . و خدا نگهدار !!!

همین.

چه زندگی کثیفی ! هر چند که همش شرعی هستش ! مال حلال که بهترین عبادت هاست کسبش ! ماشین خوب و خوراک خوبی که به قول یه سری از عرفا آرزوشون اینه که برای مومن باشن ! زن گرفتن هم که خوب دیگه النکاح سنتی و ... ای بابا دیگه !

همین تموم شد ؟

داشتم دعای اللهم الرزقنا توفیق الطاعه (دعای حضرت مهدی (عج) ) رو می خوندم و رسیدم به و علی الشباب بالانابه و التوبه و علی النساء بالحیاء و العفه و علی الاغنیاء بالتواضع و السعه و علی الفقراء بالصبر و القناعه  رفتم جلو تر دیدم نوشته و علی الامراء بالعدل و الشفقه و علی الرعیه بالانصاف و حسن السیره !!!

یه دفعه یادم اومد بگم : سلام مهندس ! چه خبر !

امیری یا رعیت ؟ اگر امیری انصافت کجا رفته ؟ خیلی ها گردنت حق داشتند ها ! برات مایه نذاشتن که بری پی کارت پشت سرت رو هم نیگا نکنی !!! اگر رعیتی انصاف داری که توقع داری ؟؟؟؟ که نشستی بیرون هی می گی کار نمی کنن اینه حسن سیرت ؟ جامعه ات کجا رفت ؟ به تو چه خودت رو بچسبی ! برو گورت رو گم کن ! حد اقل اسم بچه مذهبی و بچه بسیجی رو از رو خودت بردار ! ریشت رو هم بزن ! به گند نکش دین و مذهب رو !

آره اول از همه با تو ام بچه طرح ولایتی که ول کردی رفتی دنبال زندگی شخصی و کثیف خودت ! به کسی هم نگو رفتی طرح ! از دین هم مایه نذار !

نمی ذاریم خالی بمونه نه اینجا نه خیلی جاهای دیگه !

تمهید پیش تو هم می یایم !

هر چند که همه رعیت های طرح ولایتی ول کردن و انداختن گردن امرای طرح ولایتی !

مثل همین جا .

هنوز کسی بسم الله نگفته !

یا صاحب الزمان این هم 12 تا نویسنده !

والسلام



 
نویسنده: خط شکن آواره ... |  یکشنبه 87 تیر 16  ساعت 8:44 عصر 

بسم الله

سلام علیکم خدمت همه بازدید رفقا و هرکی می یومد تو این خونه !

گفتم که بگم این خونه دیگه !

دیدم خیلی نا مردی اینجوری تخته است یه مطلب بنویسیم تو امتحان رفقا و انشاء الله دوباره استارت بخوره !

قرار پرچم اینجا بالا بمونه !

تو وبلاگم یکی نظر گذاشت که انشاء الله که رابطهی بین زمین و آسمان رو قطع نکنند (منظور مسئولینی بود که طرح هاشون جوری بود که شرقی و غربی باشه و شمال رو از جنوب جدا کنه ) البته در تهران .

جواب دادم که پس یعنی چی این السبب المتصل بین الارض و السماء !

نمی دونم چرا فکر کردیم که نیست ؟ می گه کجاست ! یعنی هست . ما بدبختیم و محرومیم از این که بدونیم کجاست !

کجاست !؟!؟!

به چی فکر می کنیم . به داشته های بی ارزشمون ؟ چرا هیچوقت به نداشته های با ارزشمون فکر نمی کنیم ؟

آهای العطش نویس ها ! چرا نداشته های با ارزشمون چرا نبود های با ارزشمون عطشانمون نمی کنه ؟

آهای بچه بسیجی ها ! آهای بچه های تهران جنوب که همه جا عین مور و ملخ ریختید ! آهای شما ها که تو تهران عین قارچ رشد کردید . کجا موندید ؟

وقتی وارد تولید شدیم همه موندید ؟

کجاست شیعه ای که قلم به دست بگیرد ؟

این شیعه ای که تولید متن کند ؟

این بسیجی که در بحث های اعتقادی با ادبیات جذاب وارد شود ؟

این بسیجی که شهید آوینی باشد !

این ...

و این ...

و این ...

و این بسیجی که با قلم فریاد بکشد که این السبب المتصل بین الارض و السماء ؟

این معز الاولیا ؟

حاج احمد برگرد آقا تنها است .

خدایا تا ظهور دولت یار / گل پیغمبر ما را نگهدار .

بچه بسیجی ها ! نذارید این دعا رو زمین بمونه !

آقا تنهاست



 
نویسنده: خط شکن آواره ... |  دوشنبه 87 خرداد 27  ساعت 12:6 صبح 

بسم الله

بحث اصلا بحث اخلاقی و تفسیری نیست از این فکر ها نکنید لطفا ...

بحث رفتاری است ...

رفتار سیاسی.

اینکه سیاست مدارانمان را با چه می سنجیم ...

اگر حمایت می کنیم از چه حمایت می کنیم ؟

و اگر نمی کنیم چرا ؟

دولتی را می سنجیم بدون احتساب یومنون بالغیب ...

دولتی را تایید می کنیم بدون احتساب یقیمون الصلوه...

وقتی غرق می شویم دیگر نمی توانیم ایده ها را بنگریم ...

استاد پناهیان می گفت اگر بعد از تصور جامعه مهدوی نتوانستید تصدیقش کنید دم از حضرت نزنید ...

والسلام ...

می دونید که علاقه ای هم به توضیح دادن ندارم ...

یا عباس (ع) حسین (ع)



 
نویسنده: خط شکن آواره ... |  پنج شنبه 86 بهمن 25  ساعت 12:19 عصر 

بسم الله
سلام علیکم
دوست نداشتم اینجا مختصر نویسی کنم ولی این جمله که فکر می کنم از حاج آقا ماندگاری باشه و امروز تو نت برداری هام پیدا کردم مجبورم کرد .

جمله اینه :
تا وقتی که کسی رو دوست نداشته باشیم امر به معروف و نهی از منکرش نمی کنیم .

منتظریم ببینیم که رفیقمون .
در پناه مهدی (عج)



 
نویسنده: خط شکن آواره ... |  چهارشنبه 86 آذر 21  ساعت 12:12 صبح 

بسم الله القاصم الجبارین

سلام علیکم .

داستان اول : چند سال پیش شخصی به نام سعید امامی با توجه به تحلیل سیاسی عده ای از سران وزارت اطلاعات و بدون داشتن مدرکه قضایی جاسوسی بازداشت شد و بعد از اون هم به قتل رسید . نمی دونم چه طور بود که اون موقع حسن روحانی اعلام نمی کرد فقط قوه قضائیه . ( برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به سخنرانی روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی بعد از واقعه 18 تیر در جمع طلاب قم )

داستان دوم :  حجت الاسلام محسنی اژه ای وزیر اطلاعات با قاطعیت و به طور رسمی اعلام می کنند که با توجه به اسنادی که هست جاسوس بودن حسین موسویان قطعی است .

داستان سوم : حکم بازداشت تعدادی از دانشجویان شیرازی در اعتراض به پرونده برج های دو قلوی شیراز صادر می شه و همچنان رفیق دوست در حال خرید برای زندان .

ادامه مطلب...

 

نویسنده: خط شکن آواره ... |  چهارشنبه 86 آذر 7  ساعت 12:1 عصر 

بسم الله

قبل از نگارش : دلیل نوشتن این متن بحث هایی است که در باره ی 4 محوری که در هدر وبلاگ و درجه بندی اون ها انجام شده و در نوع برخورد های خیلی از دوستان عزیز هم می شه مهم تر بودن دو محور شناسایی پیرامون و توانمندی ها رو به طور واضح مشاهده کرد . هر چند که شاید تا بحال اسمی از این چهار محور نشنیده باشند و بحثی هم روش نداشته باشندو این مطلب شاید نقدی به این موضوع باشه.

بیشترین حالت هایی رو که می شه در رفتار دیگران دید حضور در محل هایی است که هیجان (به هر نحوی چه از بحث های سیاسی گرفته تا جمع شدن دور انسان آسیب دیده و نگاه کردن دعوا و ...)در اونجا وجود داره و شاید هم یه موضوع فطری باشه . ولی همین انسان هیجان طلب سعی می کنه تا جای ممکن در درگیری هایی که خطر جانی و یا مالی و یا حتی مکان هایی که می دونه در اوج هیجان در بحث شکست می خوره شرکت نمی کنه .

چرا ؟

به دلیل حضور اولویت های مهم از جمله زندگی راحت ، دفع خطر احتمالی که عقلا هم واجب ، وجود خانواده و ... که باعث می شه که یک فرد مجبور به انتخاب یکی از علایق خودش که همه هم براش مهم هستند تن بده و شاید همین موضوع هم باعث تفاوت انسان ها بایکدیگر می شه یعنی تشخیص درست یا غلط اولویت ها .

داستان 1 : وقتی که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) حج را نیمه تمام رها کردند و حرکتی را که پایانش کربلا بود را آغاز کردند نقل است که تمام اصحاب دلیل ترک حج را از ایشان سوال کردن جز یک نفر . حضرت اباعبدالله (ع) به سمت برادرشان حضرت عباس بن علی (ع) آمدند و پرسیدند عباس جان چرا تو دلیل ترک حج را نمی پرسی ؟ و عباس (ع) فرمودند که : کعبه و منا و صفا و مروه من تویی از چه بپرسم ؟

داستان 2 :

ام البنین هی زیر لب براش لالایی می خونه / هستی اون عباسش خدا این و خوب می دونه

تو گوش عباس می خونه تو دل و جون مادری / منم کنیز مرتضی تو هم غلام زینبی

داستان 3 : حضرت عباس بن علی (ع) تا وقتی حضرت زهرا (س) مادر خطابشون نکردن حضرت اباعبدالله الحسین (ع) رو برادر خطاب نکردند .

داستان 4 : کربلا

شهدا :

نوشته بودم که فرق انسان ها در تشخیص درست یا غلط اولویت ها است و دفع خطر احتمالی هم از نظر عقل واجب و برای همین دلیل های عقلی بسیاری در زمان دفاع مقدس درس خوندن یا کسب روزی حلال برای خانواده و ... رو بر ایستادن روبروی توپ و خمپاره و گلوله و آتش ترجیح دادند . شاید همون عده ای که بسیار اهل ریسک و هیجان بودند ولی اینجا دیگه بحث جون وسط بود و احتمال اینکه هر لحظه بری رو هوا بود نه هیجان های بی خطر و صرفا اضطراب آور که بیش از اضطراب لذت و منیت در اون موج می زد . اما در کنار تمام این هیجان طلبی ها بودند کسانی که سیزده چهارده سال بیشتر نداشتند و هیجان های لذت آور رو پست می دونستند . بودند کسانی که تو عمرشون علیه السلام بازی ها در آوردند ولی سر جون دادن کنار کشیدن و بودند افرادی که ادعای شجاعت داشتند که فرار کردند و بودند نوجوانانی که شهید شدند اون هم خیلی راحت و بودند علمایی که جلوی شهدا زانو زدند .

یعنی چی ؟

یعنی اینکه اگر ندونی چی هستی ارزشت چقدره کیا باید برات مهم باشند . نه چه شخصی ها . چه شخصیتی . باید بدونی چه شخصیتی باید عزیزت باشه باید بفهمی که بی جا مصرف نکنی انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم رو . یا روشن تر بگم اگر تربیت نشده باشی . اونوقته که . این قدر جریان شناسی خوندی که اشخاص برات تبدیل شدند به بت و نفهمیدی که ارتد الناس بعد النبی الا ثلاثه ناسش همه از صحابه ی پیامبر بودند  که بودن با قدرت پیامبر براشون مهم بود نه عمل کردن به پیامبر باید بدونی که با امام صادق(ع) تا دم تنور بودند چون تا اون جا بود که امام صادق (ع ) لذت داشت و بعدش عقل خطر رو حروم کرده بود . خیال کردی پنج شش هزار شاگرد  امام صادق (ع) نمی دونستن دور و برشون چی می گذره یا اینکه توانمندی هاشون کم بوده که حتی سی نفر هم از بینشون یار در نمی یومد ؟ نه این حرف ها نبود . برای اینکه شاگرد امام صادق بودن براشون مهم بود نه با امام صادق بودن . می دونی چرا چون ام البنین (س) عباس (ع) رو تربیت کرده بود ولی خیلی از صحابه پیامبر تربیت شده نبودند و نتوستند درست انتخاب کنند .

نتیجه :

فقط بدون انسان توانمندی که از تربیت فاصله بگیره موجود بی خاصیتی است که اگر خوب باشد شاید بعد از مرگش بگوید رب ارجعونی و شاید هم فهم لایرجعون .

تربیت جهت حرکت  انسانه و توانمندی ها وسیله راه رفتن انسان پس تو انتخاب هاتون خیلی دقت کنید که انسانی که توانمندی درجه بندی محبوب های خودش رو نداشته باشه (تربیت نشده باشه)و نتونه از بینشون با اهمیت ترین رو انتخاب کنه تنها نتیجش خسارت در دنیا و آخرت خواهد بود یعنی با وسیله راه رفتن به مسیری غیر از مسیری که امامش گفته می ره و این هم یعنی ...

در پناه مهدی (عج)

یا علی ابن ابی طالب (ع)



 
نویسنده: خط شکن آواره ... |  یکشنبه 86 آبان 27  ساعت 2:1 عصر